سخنان بزرگان درباره ی تکبر – غرور
-افسوس که ما عاقبت اندیش نه ایم
داریم لباس فقر و درویش نه ایم
این کبر و بتر جمله از آنست که ما
قانع به نصیب و قسمت خویش نه ایم
احمد غزالی
-از کبر مدار هیچ در دل هوسی
کز کبر بجائی نرسیده است کسی
چون زلف بتان شکستگی عادت کن
تا صید کنی هزار دل در نفسی
بابا افضل کاشانی
-بخواری منگر ای منعم ضعیفان و نحیفان را
که صدر مجلس عشرت گدای ره نشین دارد
حافظ
-تواضع سر رفعت افرازدت
تکبر بخاک اندر اندازدت
تواضع ز گردن فرازان نکوست
گه اگر تواضع کند خوی اوست
سعدی
-تکبر مکن زینهار ای پسر
که روزی ز دستش در آیی بسر
تکبر بود عادت جاهلان
تکبر نیاید ز صاحبدلان
سعدی
-عیب است بزرگ بر کشیدن خود را
از جمله ی خلق بر گزیدن خود را
از مردمک دیده بباید آموخت
دیدن همه کس را و ندیدن خود را
انصاری هروی
-فکر خود و رأی خود در مذهب رندی نیست
کفر است در این مذهب خودبینی و خود رأیی
حافظ
-مغرور مشو بخود که اصل من و تو
گردی و شراری و نسیمی و دمی است
مهدی خان نادر
-مباش غره و غافل چو میش سر در پیش
که در طبیعت این گرگ گله بانی نیست
سعدی


+ نوشته شده در جمعه چهارم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 20:34 توسط admin
|